رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

عشق کوچولوی مامان و بابا

دخترک یکساله من .....

عشق کوچولوی من یک بهار... یک تابستان... یک پاییز ...و یک زمستان دیدی .... ازین پس همه چیز جهان تکراریست به جز مهربانی پس تا میتوانی مهربان باش تولدت مبارک عشق زندگی   دخترک نازم شب تولدت یه جشن کوچولو گرفتیم  تا دوستان و آشنایان عزیزمون هم تو شادی ما سهیم بشن و خاطره این روز قشگ ثبت کنیم از یک ماه قبلتر در تهیه و تدارک مراسم جشن بودم و باز هم مهنوش عزیزم منو شرمنده کرد و اون تمی رو که مدتها بود مد نظرم بود واسه جشن یکسالگیت در اختیارم قرار داد خاله ساناز و خاله هدا هم حسابی کمکم کردن ایشالله واسه نی نی هاشون بتونم جبران کنم مراسم هم بخوبی و...
30 مهر 1393

سومین دریا رفتن رستا خانم

رستا نفسی مامان این تابستون برنامه سفرمون که کلی براش برنامه ریزی کرده بودیم کنسل شد و برنامه رو گذاشته بودیم واسه نیمه دوم سال که یه توفیق اجباری نصیبمون شد و با چند تا از دوستای عزیزمون دل زدیم به دریا تو هم برای چندمین بار خوش سفر بودنتو بهمون ثابت کردی مارکوپولوی من رستای مامان در حال خوردن لواشک و لذت بردن از مناظر رستا خانم خواب و محروم از دیدن مناظر رستا و قایق دوست داشتنی اش یه همبازی پیدا کردی و کلی ذوق کردی ولی بیچاره رو کچولیدی از بس از سر و کولش رفتی بالا و اسباب بازیهاشو گرفتی رستا گریون و ناراحت واسه بیرون اومدن از دریا ...
23 مهر 1393

تابستونی که گذشت.....

شیرین ترین تابستون عمرم هم امشب تموم شد یه تابستون ناب و بی تکرار  میتونست ساده بگذره اما بودن تو موندگارش کرد خونه ما پر بود از شور زندگی و ورجه وورجه یه کوچولوی دایم المتغیر و خنده های از ته دل و گاهی گریه های ناگهانی و چهاردست و پا رفتن و به هر سوراخ سمبه ای سرک کشیدن یه موش کوچولو خدا جونم بازهم شکرت واسه اینکه شاهد قد کشیدن یه فرشته کوچولوام . واسه اینکه هم نفس یه فرشته نازم . اینم چند تا عکس از  رستا نفسی من در تابستونی که گذشت! اینم اولین سالگرد ازدواج منو بابایی با حضور رستا خانم قربونت برم که روروئک زیاد دوست نداری و بیشتر از 5 دقیقه ...
1 مهر 1393
1